من خودم در جهان محدودم، یکپا فرعون هستم! بهانه میآورم، توجیه میکنم، محکوم میکنم و اگر دستم برسد از محاکمه و تنبیه و شکنجه دادن نیز ابایی ندارم. رسما خود را خدا میدانم و از تمام خلق دنیا انتظار دارم روی حرفم چیزی نگویند.
ما یک چیزی راجعبه ضحاک ماردوش شنیدهایم؛ اگر او طبق یک افسانه اجازه داد شیطان شانههایش را ببوسد تا بعد دو مار از جای آن بوسهها بیرون بیاید و هرروز مغز دو انسانِ زنده را بهعنوان غذا بخورد، من که رخصت دادهام شیطان تمام وجودم را ببوسد و بلیسد و در آغوش بگیرد، چه حالی دارم! از سراپای وجود من، مارهای پلید وسوسهانگیز و فتنهساز و سیریناپذیری رشد کردهاند و در هم میلولند، که جز با خرابکاری و فسادانگیزی و ایجاد شرّ و گرفتاری و مزاحمت برای خودم و دیگران، آرام نمیگیرند. از چشم و زبان و گوش و دست و پا و فکر و بود و نبودم، چه خیر و امن و برکتی سرمیزند، جز شرّ و بدبختی؟
ما فرعونها و ضحاکها و یزیدها و هیتلرها و داعشها و دیکتاتورهای خطرناکِ کوچک! ما که یک درصد به خودمان احتمال خطا و جنایت و حقکُشی و ی و فساد و قتل نمیدهیم، ما که همیشه حقبهجانب و طلبکاریم.
درباره این سایت