همآن بهتر که بیریخت و بدونِ جذابیّت و فقیر و گمنام و فراموششده باشم، اگر بناست معیار خوب و بد و تایید و تکذیب و بود و نبود و حال خوش و ناخوشِ من، آدمها باشند. اگر قرار است صبح تا شب نگران این باشم که مورد توجه و تایید و گوشهچشمِ هر غریبه و آشنا و عابر و شهروند و همکار و همکلاس و همسایه و هموطن و همنوع، قرار میگیرم یا نه، چه بهتر که اصلا کور و کچل و زمینگیر، در گوشهی تیمارستانی ممنوعالملاقات باشم. اگر تعریف زندهگی و اعتبار این است.
بگذار همه مرا فراموش کنند، بگذار همه مرا تکذیب کنند، بگذار همه مرا مورد طعن و طنز و ریشخند بگیرند؛ جماعتی که خودشان، خودشان را قبول ندارند، افرادی که بر قول و قراری که با خود میبندند پایبند نمیمانند، مردمی که هرروز به سازی میرقصند و تحت تاثیر هر جو و فشاری رنگ عوض میکنند، آدمهایی که هیچچیز برایشان مهم نیست جز منافع و لذات شخصیشان، بگذار تا میتوانند از من دور شوند، که من نیاز به تایید و توجه درونیام را معطوف به اینان نخواهم کرد. اگر تا اکنون نیز چنین کردهام، بدا به حال و روزم که میبینم هیچ نیندوختهام جز تنهایی و پوچی و رسوایی.
هرچند این حرف از دهان من بزرگتر است و منِ بدکارهی بدنام را چه به این قِسم گندهگوییها، اما اگر بناست این زندهگی و عمری که بیفایده در حال فنا شدن است را مفت ببازم، بهپا و بهیادِ کسی بگذرد که همیشه زنده است و نمیمیرد. اگر بناست برای کسی خود را بیارایم، یا دلتنگِ یکی باشم و یا به دنبال توجه و تاییدی باشم، برای اویی باشد که خوبی و لطف و عنایت و توجهاش همیشهگی است، او که خودش خواسته بازیچهی آدمها و دنیا نباشم و تنها دل بر وجود خودش ببندم و از هر چه غیر اوست، امید و انتظار و توقعام را ببرّم.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا (فرقان / 25)
درباره این سایت